جنگ جهانی اول ایران
ايران و جنگ جهاني اول
قسمت يكم : صورت وضعيت
درآمد
آغاز جنگ جهاني اول با حضور كشورهاي روس، فرانسه و انگليس به نام � دول متفق� و كشورهاي اتريش و آلمان به عنوان � دول محور� و پيوستن عثماني، ايتاليا و ژاپن به گروههاي متخاصم با يكديگر، جهان را درگير محاربهاي بزرگ و خانمانسوز كرد كه ايران آن روزگار را هم به مناسبت موقعيت ژئوپولتيكي دور از معركه نگذاشت. با وجود آنكه ايران در زمانه سلطنت احمدشاه قاجار و صدارت ميرزاحسن مستوفيالممالك بيطرفي خود را به دول متخاصم اعلام كرد اما نيروهاي درگير در جنگ اين بيطرفي را عملاَ و مكرراَ نقض كردند و از اين رهگذر خسارات فراواني به كشور وارد آمد.
به دنبال آغاز جنگ در ژوئيه 1914م، عثمانيها به بهانه آنكه روسها آذربايجان را اشغال كردهاند، با ارائه يادداشتي به دولت ايران، نقض نكردن بيطرفي كشورمان را موكول به بيرون رفتن روسها از آذربايجان كردند. تلاش دولتمردان ايران به منظور بيرون راندن روسها كه از چند سال پيش از شروع جنگ، بخشهايي از شمال كشور را به اشغال خود درآورده بودند به نتيجهاي نرسيد و آنها به بهانه حفظ جان اتباع خود در ايران، نيروهاي خود را از آذربايجان و ساير نواحي اشغالي خارج نكردند و ايران همچنان به علت ضعف نيروهاي نظامي خود ناگزير به تحمل حضور بيگانگان و تجاوزات آنان در خاك خود شد. هر چند دلايل عمده و ريشهاي اين اقامت مشكلساز نيروهاي بيگانه را در قرارداد 1907 و اولتيماتوم روسيه به ايران در مسئله اخراج مورگان شوستر آمريكايي، مستشار مالي، و پس از آن در قرارداد سرّي 1915 بايد جست. در نوشتار حاضر سعي بر آن است تا به شرح گذراي مانيفست ديپلماسي ايران در خلال جنگ جهاني اول و بررسي نقض بيطرفي، اوضاع سياسي، اجتماعي و رقابت روس و انگليس در ايران پرداخته شود.
نقض بيطرفي و اشغال ايران
در قرن اخير، ميهنمان دو مرتبه به اشغال آشكار قواي اجنبي درآمد. پيآمد وقوع دو جنگ جهاني اول و دوم، به رغم اعلان بيطرفي دولت ايران، اين بيطرفي به كار نيامد و به هيچ وجه مورد توجه نيروهاي انگليس و روس واقع نشد و بيطرفي ايران به دلايل واهي نقض شد. جنگ جهاني اول در 28 ژوئيه 1914 تقريباَ هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه آغاز شد. اين رويارويي نظامي كه در ابتدا به مثابه تصفيه حساب ميان قدرتهاي طراز اول اروپا تلقي ميشد، دامنه گستردهاي يافت. در ابتدا اتريش � هنگري به صربستان اعلام جنگ داد. روسيه قواي خود را در مرزهاي اتريش � هنگري و متحد اين امپراتوري، آلمان ، متمركز كرد. آلمان در يكم اوت به متحد روسيه، فرانسه، اعلان جنگ داد و در 3 اوت طبق نقشه شلايفن بخشي از بلژيك را تسخير كرد. بريتانيا در 4 اوت به آلمان اعلان جنگ داد. در نوامبر 1914 تركيه عثماني متحد جنگي آلمان و اتريش شد و در اكتبر 1915 بلغارستان نيز به آنان پيوست. ژاپن (اوت 1914)، روماني (ژوئيه 1916) و ايتاليا (مه 1915) به متفقين پيوستند و ايالات متحده در آوريل 1917 به آلمان اعلان جنگ داد و سرانجام با اعلان آتش بس آلمان در 11 نوامبر 1918 جنگ جهاني اول پايان يافت. اما در ايران به گاه وقوع جنگ، صفحات شمالي و شمال غرب كشور زير سلطه قشون روس قرار داشت. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور نامشروع داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
در پي آغاز جنگ جهاني اول، ايران مشي بيطرفي اتخاذ كرد و فرمان احمدشاه مبني بر اعلان بيطرفي دولت در 12 ذيحجه 1332ق صادر شد.
نظر به اينكه در [ا] ين اوقات متأسفانه بين دول اروپ نايره جنگ مشتعل است و ممكن است اين محاربه به حدود مملكت ما نزديك شود و نظر به اينكه روابط وداديه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است براي اينكه عموم اهالي از نيات مقدسه ما در حفظ و صيانت اين روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند امر و مقرر ميفرماييم كه جناب مستطاب اجل اشرف افخم اكرم مهين دستور معظم مستوفيالممالك، رئيس الوزرا و وزير داخله فرمان ملوكانه را به فرمانفرمايان و حكام و مأموران دولت ابلاغ دارند كه دولت ما در اين موقع مسلك بيطرفي را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه كماكان حفظ و صيانت مينمايد و به اين لحاظ مأموران دولت را بايد متوجه نمايند كه نبايد وجهاَ منالوجوه براَ و بحراَ كمك به همراهي و يا ضديت هر يك از دول متخاصمه نموده و يا اسلحه و ادوات حربيه براي يكي از طرفين تدارك و يا حمل كنند و بايد از طرفداري با هر كدام از دول متحاربه پرهيز و احتراز نموده، مسلك بيطرفي دولت متبوعه خود را كاملاَ رعايت نمايند و در تكميل حفظ بيطرفي و صيانت روابط حسنه باز آنچه هيئت دولت مامصلحت داند و به عرض برسد در اجراي مقررات آن امر ملوكانه شرف صدور خواهد يافت.
به نظر ميرسد كه اعلام بيطرفي ايران تأثير چنداني بر چگونگي مواجهه دول متحارب در استفاده از موقعيت سوقالجيشي كشورمان نداشت. اندك زماني پس از شروع جنگ، واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه قواي هندي زير امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمدهترين توجيه گسيل اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. در نيمه اول صفر 1333ق. تبريز به اشغال سپاه عثماني درآمد و كشمكش نظامي بين عثماني و روس به اوج خود رسيد. گروهي مركب از نظاميان عثماني و آلماني تحركاتي را در منطقه خوزستان و اطراف آن آغاز كردند. اين فعل و انفعالات با واكنشي ديگر از سوي انگليسيها مواجه شد. آنان اين كنشها را به نوعي خرابكاري در امتداد خط لوله نفت تلقي كردند و بهانه تازهاي به دست آوردند تا نيروهاي خو د را رهسپار اهواز نمايند و حتي تا مسجدسليمان هم پيشروي كنند.
فرصت استثنايي
در زمره بارزترين نوع مقاومت مردمي ميتوان به تكوين � كميته دفاع ملي� اشاره كرد كه توسط جمعي از مهاجران در قم شكل گرفت و شماري داوطلب در آن گرد هم آمدند. مرحلهاي از اشغال كشور در حال شكل گيري بود و تهران و بسياري ديگر از شهرها آبستن حوادث بود. روسها با نيروي تازه نفس خود به فرماندهي باراتوف هسته مركزي مقاومت كميته دفاع ملي را درهم كوبيدند و شهرهاي قم، اصفهان، همدان و كرمانشاه به دست قواي روس افتاد. هر چند مدت زماني بعد در پي شكست مقطعي انگليسيها در عراق، قواي عثماني از ولايات غرب وارد خاك كشورمان شدند و كرمانشاه و همدان را تصرف كردند، ليك همچنان حاكميت سياسي در نوسان و ناپايدار بود. در اين اوضاع ايرانيان تماشاگر كش و قوس درگيري متحدين و متفقين در خاك خود بودند كه هر از چندي كفه ترازو به سود يكي از طرفهاي درگير سنگيني ميكرد. انقلاب روسيه كه در اكتبر 1917م روي داد، صفحهاي نو در تاريخ جنگ جهاني اول گشود. پيامد پيروزي انقلاب بلشويكها در روسيه ، به خروج قواي آن كشور از ايران انجاميد. اين امر موقعيتي مناسب و فرصتي استثنايي به منظور طرح خواستههاي به حق ملت در لغو معاهدات ننگين و تحميلي و تجديدنظر در قراردادهاي جاري را فراهم آورد. زمان و شرايط عيني ابراز مخالفت گسترده و عريان با بيگانگان پديدار شده بود اما خيانت شماري از دولتمردان و رجال وابسته باعث شد تا فرصت طلايي رويارويي با بيگانگان و حضور نامشروع و اشغالگرانه آنان در ميهن، از دست برود.
انگليسيها با برنامهريزي ويژه خود جاي خالي روسها را پر كرده بودند. آنان خطر آلمانها و عثماني را بزرگ جلوه دادند و از اين رو دست به مانور تبليغاتي گستردهاي زدند تا به منظور جايگزيني نيروي نظامي و پليسي خود در غياب قواي روس، دستاويز لازم را همراه داشته باشند. بخشهايي از مركز، غرب و به ويژه شمال كشور در معرض دگرگونيهايي بود تا اينكه در اواخر ماه محرم 1337ق، عثمانيها شرايط ترك مخاصمه را پذيرفتند و دولت آلمان در 11 نوامبر 1918م، آتش بس اعلام كرد و جنگ جهاني اول در 9 صفر 1337ق/ 22 عقرب 1257خ خاتمه يافت. نقض بيطرفي و اشغال نظامي ايران در جريان جنگ جهاني اول بار ديگر حقايق چندي را روشن كرد و ضرورت اتخاذ خط مشي روشن و ديپلماسي فعال را باعث شد كه در بخش دوم اين نوشتار به آن اشاره خواهد شد.
ايران و جنگ جهاني اول
قسمت دوم : مانيفست ديپلماسي
در بخش يكم اين نوشتار درباره آغاز جنگ جهاني اول و به دنبال آن نقض بيطرفي و اشغال ايران نكاتي يادآوري شد، اين امر حقايق چندي را روشن كرد و ضرورت اتخاذ خط مشي روشن و ديپلماسي فعال را موجب آمد. ازجمله اموري كه دراين دوره ميتوان به آن اشاره كرد عبارت است از :
توان ملي پايين
با توجه به توان سياسي، نظامي، اقتصادي و اجتماعي كشور بايد توجه داشت كه امكان رويارويي قهرآميز در آوردگاه نظامي با قدرتهاي بزرگ آن دوره ــ انگلستان و روسيه ــ و رقابت رو به اوجگيري آنان در كشور ممكن نبود. بي ترديد عامل حضور قدرتهاي خارجي در ايران آن هم به دليل اهميت سوقالجيشي ميهنمان در منطقه نبايد به عنوان عامل عمده در راه اتخاذ چنين خط مشياي ناديده گرفته شود. همين موضوع هزينه مقاومت و رقابت را افزايش داد.
فقدان امنيت اجتماعي
بدون شك امنيت اجتماعي شرط عمده، لازم و حتمي براي بقاي دولت به شمار ميآيد. اشغال كشور باعث قدرت گرفتن نيروهاي گريز از مركز شد. اين دستجات جان تازهاي گرفتند و با بهره برداري از اوضاع متشنج و پرالتهاب آن زمانه حياتي دوباره يافتند : در آذربايجان شرقي : شيخ محمد خياباني، در آذربايجان غربي : اسماعيل آقا سميتقو، در مازندران: اميرمؤيد سوادكوهي، ساعدالدوله، احسانالله خان، در گيلان: ميرزاكوچك خان جنگلي، در بلوچستان : محمدخان بلوچ، در خوزستان: شيخ خزعل، در كردستان: سيدطه سردار سپه، در كاشان: نايب حسين خان كاشي، در گرگان و تركمن صحرا : بعضي ايلات يموت و كوكلان، در خراسان، برخي ايلات هزاره، زعفرانلو و تركمنها، در فارس: عدهاي طوايف عرب خمسه، باصري و شيباني، در كرمانشاه : شماري ايلات باباجاني و سنجابي، كاكاوند، چواري، در لرستان، طوايف حسنوند، يران وند و سگوند و....
ناپايداري هژموني سياسي
در اين دوره شاهد بي ثباتي حاكميت سياسي كه نماد آن كابينهها به شمار ميآيند، بوديم. از 14 مرداد 1285ش كه فرمان مشروطيت را مظفرالدين شاه توشيح كرد تا كودتاي 3 اسفند 1299، يعني در مقطع زماني كمتر از پانزده سال، قوه مجريه نظام سياسي پنجاه و يك مرتبه به نوعي دچار بحران شد. جالب است بدانيم در 33 مورد عمر كابينهها كمتر از 100 روز بود. حتي به وقت خاتمه جنگ جهاني اول تا كابينه كودتا (كابينه سياه سيدضياءالدين طباطبايي) يعني در خلال بيست و هشت ماه، كابينه وثوقالدوله دو مرتبه ترميم شد. پس از آن مشيرالدوله به روي كار آمد و به دنبال آن سپهدار اعظم عهده دار تشكيل دولت شد كه پس از سه ماه كنارهگيري كرد و مجدداَ به اصرار احمدشاه، دولت ثانوي خود را تشكيل داد. پر واضح است كه با اين همه نوسان و لرزش، حاكميت از تعادل سياسي برخوردار نبود. تغيير پي در پي و متوالي نخستوزيران و سقوط زودهنگام و يا ترميم كابينههاي آنان اوضاعي را پديدار ساخت كه در آن حداكثر انتظار حفظ و صيانت � وضع موجود� بود و نه توقعي بيش از آن؛ هر چند خواستها و مطالبات ديگر هرگز مجال تحقق نيافت.
ناتواني دولت مركزي
ضعف و سستي دولت مركزي در اين دوره در اشكال مختلف نمايان بود. در رخداد نقض بيطرفي و اشغال آشكار ايران از سوي روس و انگليس، دولت زمينگير شد و تقريباَ از عهده هيچ كاري برنميآمد. اينكه امكان بالقوه و توان ابراز واكنش وجود داشت يا خير، مبحث مجزايي است كه نيازمند تأمل و بررسي است، هرچند به گمان برخي از پژوهشگران و � به روايت بسياري از اسناد، حكومت مركزي (در اين دوره 14 ساله از مشروطه تا كودتا) دستنشانده و دستاموز قدرتهاي خارجي بوده است.�
مانيفست ديپلماسي
به باور عدهاي، مانيفست ديپلماسي ايران در نيمه دوم قرن نوزدهم ترسيم شد. بناي بازي سياسي جديدي كه از اين پس به مثابه خط مشي دولتمردان در پيش گرفته شد با تحليل شرايط آن دوره و متكي به عدم رويارويي نظامي بود. اصولي كه به عنوان خط مشي سياست خارجي ايران مورد توجه قرار گرفت عبارت است از :
1. ايران در حالت ضعف بايد تعادل را ميان قدرتهاي درگير در امورش حفظ كند و يكي را بر عليه ديگري به بازي بگيرد. به منظور ايجاد تعادل در رقابت بين بريتانيا و روسيه، ايران هرگز نبايد به يك جناح تكيه بيشتر كند.
2. در هر فرصت ايران بايد درگيري يك قدرت سوم را در موقعي كه حضور آن قدرت موجب كاهش فشارهاي انگليس و روسيه شود، جست وجو كند.
3. ايران در روابط خود با قدرتهاي غربي هرگاه ممكن است بايد براي كنترل آمورش از طريق ديپلماسي مثبت ـ منفي، كه ميتواند تا حد زيادي ضعفهاي نظامي و اقتصاديش را جبران كند، مستقيماَ عمل نمايد.
در همين رابطه سر ادوارد گري، وزير خارجه انگليس، بهره وري كارگزاران سياست خارجي ايران از رقابت انگليس و روسيه را فرصتي مغتنم براي تنفس در عرصه ديپلماسي ميداند، هر چند به نظر ميرسد از اين فرصت طلايي براي پيشبرد امور كشور استفاده مطلوب صورت نگرفت.
� ايران خوش نداشت تفاهمي بين بريتانيا و روسيه برقرار باشد. در گذشته، وجود خصومت ميان دو دولت قدرتمند را كليد رمز مصون ماندن خويش يافته بود و عادت كرده بود كه يكي را به جان ديگري بيندازد و از اين راه براي خود فرصت تنفس دست و پا كند.�
بحران اقتصادي
به هر روي حكومت مركزي صرفنظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي چندي در ابعاد اقتصادي نبز مواجه بود و متأسفانه به دلايل گوناگون ازجمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي هيئت حاكمه، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت تودههاي مردم و ... به طرز اعجابانگيري رو به گسترش بود و اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.
از سوي ديگر، قحطي بيداد ميكرد، به ويژه در اواخر جنگ جهاني اول كه همه روزه باعث مرگ كودكان، زنان و سالمندان ميشد، نقل بخشي از خاطرات ميرزا خليل خان ثقفي (اعلمالدوله)، طبيب دربار، از شرايط حاكم در تهران ــ آري، مركز حكومت و نه روستاهاي دوردست ــ عمق و شدت فاجعه را بيشتر نمايان ميسازد. از يكي از گذرگاههاي تهران عبور ميكردم. به بازارچه خرابهاي رسيدم كه در آنجا دكان دمپخت پزي بود. رو به روي آن دكان دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريهكنان گفت : اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخوردهايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم. گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و مغبونمان كند. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم : اگر سير نشدهايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايهتان را از سر اهل و عيالتان كم نكند. از آنجا گذشتم و رسيدم به گذر تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود كه شايد حالا هم باشد. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت ميكردم و نزديك بود به محاذات دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود. دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادر نمازش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشارهكنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينهاش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد. من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نميخورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد...
آلرژي شاهانه
آنچه بيش از اوضاع فلاكت بار مردم دل هر ايراني را ميخراشد و به درد ميآورد مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشور از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفيالممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامهاي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود. يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه ِ جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيسالوزراي خود نيز نميداد و مقادير معتنابهي گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت � جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم� عاقبت مستوفيالممالك، مرحوم ارباب كيخسرو را مأمور كرد شاه را ملاقات و اجناس مذكور را از او خريداري نمايد. ارباب هم پس از چند جلسه مذاكره به ناچار به طوري كه احمدشاه مايل بود گندم و جو را خريداري كرد و پول آن را پرداخت. فردا صبح عدهاي را براي تحويل گرفتن اجناس مذكور فرستاد ولي احمدشاه جواب داد كه � چون دولت بيش از اين مقدار عليق و جيره به من بدهكار است، من جو و گندم فروخته شده را از بابت عليق و جيره خودم محسوب داشتم!� روزگار غريبي است، شاه به دولت و ملت خود نيرنگ ميزند و سر آنها كلاه ميگذارد. از اوضاع بد مردم به خوبي آگاه است با اين حال به احتكار ارزاق جامعه كمر همت ميبندد. با دولت منتخب خود � معامله� ميكند، حتي وجهي را پيش از تحويل جنس دريافت ميكند اما فرداي آن روز، معامله را يك طرفه نقض ميكند، به لطايفالحيلي از تحويل جنس فروخته شده خودداري ميكند. به راستي با چنين � شاه�ي چه بايد كرد. آدمي متحير ميماند كه قوام چنين مملكتي چگونه پا برجاست. شگفت آنكه شيرازه امور ملك بيش و بدتر از اين گسسته نشد. اما به واقع چرا اين شاه جوان تا به اين حد خود را جداي از دولت، ملت و سرزمين كهنسال خود ميداند. اگر لختي تأمل كنيم درمييابيم كه شخص شاه به اين پرسش و دغدغه ما پاسخ ميدهد. در گذرگاه تاريخ، صفحات كتاب خاطرات يحيي دولتآبادي را مرور ميكنيم كه چگونه � پادشاه جوان ما سلطان احمدشاه قاجار بي علاقه به مملكت است. شاه ميگويد، چندان كه نگارنده از زبان برادرش (محمدحسين ميرزا) كه او خود نيز از وي شنيده بود ميشنويم، ديديم مردم با پدر ما چه معامله كردند، پس بايد تحصيل مال كرد و تا ممكن شد اينجا ماند و هر وقت ممكن نشد به يك مملكت آزاد رفت، آنجا زندگاني نمود.�
آرزويي كه چندي بعد محقق شد.
ايران و جنگ جهاني اول قسمت پاياني : فرصت تنفس سياسي
موقعيت سوقالجيشي ايران و برخورداري از وضعيت بازرگاني مناسب، منابع طبيعي و ذخاير عظيم انرژي، همواره در سدههاي اخير مورد توجه بيگانگان بوده و در برهههايي به دخالت آنان در اوضاع داخلي ميهنمان انجاميده است. در بخشهاي يكم و دوم اين ارزيابي شتابزده تاريخي، به نقض بيطرفي و اشغال ايران در جنگ جهاني اول، اوضاع اجتماعي، اقتصادي و سياسي كشور، ناتواني دولت مركزي در كنترل بحران و مانيفست ديپلماسي ايران در اين دوره اشاره شد. در نوشتار حاضر كه بخش سوم و آخر اين نوشته به شمار ميآيد، درباره اتخاذ سياست بيطرفي به عنوان مناسبترين گزينه در آن برهه، همچنين اهميت استراتژيك ايران از نگاه قدرتهاي بزرگ، توضيح داده ميشود.
قدرتهاي بزرگ در ايران
در آغاز تاجگذاري آخرين شاه قاجار، ابوالقاسم خان ناصرالملك، نايبالسلطنه كه به � ديپلمات مكار� شهره بود، اندكي پيش از آغاز جنگ جهاني اول، پادشاه جوان را تنها گذاشت و رهسپار خارج از كشور گرديد. باور عدهاي از محققان آن است كه او در برابر مشكلات عديده ناشي از پيچيدگيهاي سياسي آن دوره و زمانه خود را باخت. هر چند رجال هوشمندي چون ناصرالمك كه مدتي را در دانشگاه آكسفورد انگلستان، در كنار لرد كرزن، وزير خارجه بريتانيا، تحصيل كرده بود، به روشني با گرفتاريها و بحرانهاي پس از بر تخت سلطنت نشستن شاه جوان و عواقب آن آشنايي داشت، و افزون بر آن به اين موضوع مهم پي برد كه جهان در آستانه يك دگرگوني قرار گرفته است. از اينرو به منظور دور ماندن از فتنههاي داخلي راه خروج از كشور و عزيمت به اروپا را برگزيد.
در چنين شرايطي � كار مداخله بيگانگان در امور داخلي ايران به جايي رسيده بود كه روسها در قزوين و در تبريز از مردم ماليات ميگرفتند و مانع اعزام نمايندگان آذربايجان به مجلس شوراي ملي ميشدند و انگليسها در مقابل وام محقري گمرك بوشهر را تصرف نموده عوايد آن را تصاحب ميكردند.� از منظر برخي رجال سياسي كشور، رقابت قدرتهاي بزرگ در ايران در دوراني سودمند ارزيابي ميشد، چرا كه اين تضاد و درگيري منافع به تعادل و توازن و حفظ يكپارچگي ملي ميانجاميد و ميهن را از غلتيدن در گردابها و طوفان حوادث مصون نگاه ميداشت و فرصت تنفس فراهم ميآورد و اينكه شايد وقتي ديگر امكان تصميمگيري مناسب حاصل آيد. به هر جهت با اين رقابت � گاهي يكي مانع تجاوزات ديگري ميشد. لكن گاهي هم باعث مسابقه در سلب حقوق ايران و تحصيل امتيازات مضره ميشد.�
زماني هم دخالت و اعمال نفوذ بيگانگان با گروكشي در صورت عدم اعطاي وام و امتيازات ويژه همراه بود. كانون قدرت و مركز ثقل تصميمگيريهاي سياسي نيز انگاري به شكل صوري و ظاهري داخل كشور بود. تلگراف زير كه از سر والتر تاونلي، فرستاده ويژه وزيرمختار انگليس در ايران به سر ادوارد گري، وزير امور خارجه انگليس به تاريخ 5 دسامبر 1912م/ 3 آذر 1291ش/ 25 ذيحجه 1320ق ارسال شده است، چشماندازي از فضاي سياسي آن دوره را هويدا ميسازد: � وزير امور خارجه ديروز مرا اطلاع داد كه كابينه قبول نموده است كه امتيازات خطوط آهن را بدهند. جناب معظم مرا اطلاع داد كه اگر دولتين رضا به تجديد كابينه حالا بدهند، او مرا ميتواند اطمينان بدهد كه تمام امتيازاتي كه تقاضا شده، داده خواهد شد.�
در اوقاتي نيز با سكوتهاي مصلحتآميز خود دست قدرت ديگر را در آشكار كردن تعديات و تجاوزات خود باز ميگذاشتند تا در پي آن خود نيز به نان و نوايي برسند. بي شك رقابت قدرتهاي طراز اول آن دوره در ايران، در ابعاد تجاري و بازرگاني، اقتصادي و ارضي، سياسي و استعماري جدي بود. روسيه ميخواست با تسلط بر ايران اندك اندك خود را به سواحل جنوبي كشورمان و پس از آن اقيانوس هند نزديك سازد تا از اين راه به مثابه سكوي پرش براي صادرات كالاهاي بازرگاني خود استفاده كند و در ضمن به منظور رقابت با انگليس از راه دريا بهره جويد. � ايران براي انگلستان به منزله يكي از حلقههاي محكم زنجير امپراطوري محسوب ميشد.� و از ابعاد مختلف نگاه دولتمردان اين كشور به رفتار و فعل و انفعالات حاكميت و رقيبان ديگر دوخته شده بود.
اعلان بيطرفي
موضعگيري سياسي مناسب در پي آغاز جنگ جهاني اول در كشورمان، اتخاذ رويه بيطرفي و اعلام آن بود. عدهاي از رجال كه در ميان آنان ميتوان به مؤيدالاسلام كاشاني، مدير روزنامه حبلالمتين اشاره كرد، از هواداران بيطرفي مثبت بودند. از نظر كاشاني، رجال ايران بايد با هوشمندي از رقابت انگليس و روس در كشورمان بهره برند. به اين منظور آنان ميبايست بيدار و آگاه باشند و مملكت را آرام آرام از لاك فشار قدرتهاي بزرگ آن دوره به درآورند و به سمت استقلال سوق دهند.
سر ادوارد گري، وزير خارجه انگليس بهرهمندي دولتمردان ايراني از رقابت انگليس و روسيه را رهيافت به فرصت مغتنم براي تنفس در آوردگاه سياست، برميشمرد. فرصتي كه به زعم عدهاي از آن به نحو مطلوب و قابل قبول استفاده نشد.
� ايران خوش نداشت تفاهمي بين بريتانيا و روسيه برقرار باشد. در گذشته، وجود خصومت ميان دو دولت قدرتمند را كليد رمز مصون ماندن خويش يافته بود و عادت كرده بود كه يكي را به جان ديگري بيندازد و از اين راه براي خود فرصت تنفس دست و پا كند.�
اُلسون، در رساله دكتري خود با عنوان روابط ايران و انگليس در جنگ جهاني اول، به موضع دولتهاي ايران در خلال جنگ جهاني اول پرداخته و چنين نتيجهگيري ميكند كه در طول اين مدت ــ كه شانزده كابينه سر كار آمد ــ ، سياست آنها به طور قابل توجهي تداوم يافت. وي در مورد ديپلماسي ويژه دولتهاي ايران در اين مدت معتقد است:
� سياست دولتهاي ايران طي جنگ، در وهله اول نگهداري از بيطرفي ايران و اخراج قواي بيگانه بود؛ آنگاه كه بيطرفي معناي خود را از دست داد، به دليل احتياج مبرم به پول، ناچار موراتوريوم و تشكيل پليس جنوب پذيرفته شد. سپس ايران كوشيد از طريق انعقاد قراردادي با انگليس (روسيه از صحنه خارج شده بود) استقلال ايران و تماميت ارضي آن را تثبيت كند.�
ناگفته نماند عناصر تندرو و راديكالي نيز بودند كه با اتخاذ موضع بيطرفي مخالفت ميكردند. به باور اين قبيل افراد، اتخاذ خط مشي بيطرفي هيچ رهاورد و ثمري براي ايران به ارمغان نداشت. برجستهترين وجه اين ناسازگاري در يادداشتهاي سيدضياءالدين طباطبايي در روزنامه رعد، مشاهده ميشد.�
به هر روي، دولتمردان و سياستمداران ايران در دوره اشغال با تكيه بر بيطرفي اعلان شده، جريان امور را پيش بردند تا آسيب كمتري به اين مرز و بوم وارد آيد و بيش از آن مملكت صدمه و زيان نبيند. پيگيري دعاوي ايران از ماجراي نقض بيطرفي و اشغال كشور و آسيب فراواني كه از اين حيث حاصل شد، حداقل انتظاري بود كه ايرانيان از احمدشاه در سفرش به فرنگ، كه در اوايل 1338ق انجام گرفت، توقع داشت، هرچند اين خواست ملي هرگز محقق نشد و سلطان جوان در آن حيص و بيص اختلاف با وثوقالدوله بر سر انعقاد قرارداد 1919 ميگفت : � كساني كه پول گرفتهاند تصديق كنند، من هرگز تصديق نخواهم كرد.� در تبيين انگيزه مخالفت احمدشاه با قرارداد 1919 ديدگاههاي متفاوتي بيان شده است. به باور برخي، تنها اقدام بارز احمدشاه مخالفتش با همين قرارداد كذايي بود. از نظر اين عده احمدشاه در سفر خود به فرنگ، در لندن هنگام حضور در مهماني لرد كرزن، له يا عليه قرارداد موضعي نگرفت و اظهار داشت: � بايد اين قرارداد به مجلس شوراي ملي ارجاع شده، به صحه برسد� و در برابر فشار وثوقالدوله، نصرتالسلطنه و حتي ناصرالملك درباره اين مخالفت با گفتن: � كار خودت را ضايع كردي�، ايستادگي كرد و به همين دليل انگليسيها كينه وي را به دل گرفتند و براي او خط و نشان كشيدند كه عاقبت به بركنارياش از تاج و تخت سلطنت انجاميد.
جواد شيخالاسلامي در سلسله مقالات خود با عنوان � سيماي حقيقي احمدشاه قاجار بعد از گذشت نيم قرن� به اين دغدغه تاريخي ميپردازد كه � ميخواهيم به كمك اسناد و مآخذ معتبر تاريخي اين نكته را روشن كنيم كه آيا اين آخرين پادشاه سلسله قاجار، همچنان كه طرفدارانش درآوردهاند، به حقيقت فداي مخالفتش با قرارداد شد يا اينكه خود باطناً مايل به كنارهگيري از سلطنت ايران بود و عجله داشت كه هر چه زودتر از تحمل اين بار شريف (ولي سنگين و پر مسئوليت) خلاص شود.� آوردهاند احمدشاه در اين مورد يا در جاي ديگري گفته است : � اگر در سوئيس كلمفروشي كنم، بهتر است تا در چنين مملكتي پادشاه باشم.� آنچه آمد گزارش اجمالي بود از اوضاع سياسي، اجتماعي ايران در آن برهه و اينكه در آن زمانه پر آشوب چگونه كارگزاران ايراني در رقابت روس و انگليس در ميهنمان، با اتخاذ مواضع سياسي ويژه، ايران زمين را از آسيبها و خطرهاي بيشمار محفوظ نگاه داشتند.
چهارشنبه 23 آذر 1390 - 10:37:12 AM